
سایز متن /
بسم الله الرحمن الرحیم
در سال دهم هجری، آنگاه که پیامبر گرامی اسلام (ص) با دهها هزار تن از زن و مرد مسلمان از سفر معنوی حج باز میگشت، به سرزمینی گودال گونه به نام عدیر خم رسید که آب بارانهای پراکنده آن منطقه در آن جمع میشد و تک درختانی در آن سبز شده و بر مسافران سایه میافکندند.
آن مکانی بود که مانند تقاطع چند جاده مردم عراق، یمن و مدینه را از هم جدا میکرد، به گونهای که انبوهی از مسلمانان از پیامبر گرامی (ص) جدا گردیده و به شهرهای خود باز میگشتند.
در آن مکان پیام حق تعالی بر پیامبر گرامی (ص) فرود آمد: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين) (سوره مائده: ۶۷).
یعنی: «اى پيامبر، آنچه از پروردگارت بر تو نازل شد (به خلق) برسان كه اگر نرسانى تبليغ رسالت و اداء وظيفه نكردهاى، و خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوى دار كه) خدا كافران را (به هيچ راه موفقيتى) راهنمايى نخواهد كرد».
به دنبال این پیام الهی، اعلان عمومی شد که همه مسلمانان همراه در گودال فرود آیند تا پیامبر گرامی (ص) خواست خدای متعال را به آنان ابلاغ نماید.
حاكم نيشابورى از زيد بن ارقم نقل كرده است كه گفت: [در هنگام بازگشت از حجة الوداع] پيامبر (ص) در ميان راه مكه و مدينه در كنار درختانى كه در پنج قسمت [بيشه] بزرگ قرار داشته است فرود آمد، مردم از شدت گرما به سايه درختان پناه بردند، پيامبر (ص) تا عصر آن روز به استراحت پرداخت و نماز را خواند؛ سپس براى سخنرانى ايستاد و به حمد و ثناى خدا پرداخت و بسيار در اين باره سخن گفت؛ سپس فرمود: «أَيُّهَا النّاسُ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا اِنْ اتَّبَعتُمُوهُما، وَ هُما كِتابُ اللّهِ وَ أَهْلُ بَيْتى وَ عِتْرَتى».
یعنی: «اى مردم من دو چيز را در ميان شما مىگذارم، تا هنگامى كه از آن دو پيروى كنيد گمراه نمىشويد: و آن دو كتاب خدا و عترت من هستند».
سپس فرمود: «آيا مىدانيد من نسبت به مؤمنان از خودشان براى تصرّف در جان و مال آنان سزاوارترم؟»، اين سخن را سه بار فرمود، مردم گفتند: «آرى»، پس پيامبر (ص) فرمود: «هر كس را كه من مولاى او باشم على مولاى او است». «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ». )المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۱۸، ح ۴۵۷۷/ ۱۷۵؛ سخاوي، استجلاب ارتقاء الغرف۱: ۳۴۷، رقم۷۲(..
در روايت ديگر آورده است: پيامبر (ص) پس از حمد و ثناى خدا فرمود: كَأَنّى قَدْ دُعيتُ فَاَجَبْتُ، إنّى قَدْ تَرَكْتُ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ أَحَدُهُما أكْبَرُ مِنَ اْلآخَرِ: كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى…»؛ سپس دست على را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ وَلِيُّهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ».
یعنی: «هر كس من مولاى او باشم، اين على ولى او است، خدایا! هر كس ولايت او را بپذيرد او را ياور باش! و هر كس دشمن او باشد با او دشمن باش».
)المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۱۸، ح ۴۵۷۶/ ۱۷۴؛ ابوحمزه حسينى، البيان والتعريف، ج ۲، ص ۴۹۳، ش ۱۲۹۱، نقل از طبرانى در الكبير و حاكم از ابوالطفيل از زيد بن ارقم؛ صاعدى، المقتطفات من كتاب فضائل الصحابه، الفصل الثامن، القسم الثالث: ۲۲۱، ح ۲۶۷/۱؛ ابن عبد ربّه، العقد الفريد ۴: ۲۸۶؛ بزاز، کتاب الشریعه۱: ۲۰۵۰، ح ۱۵۲۳(.
تواتر حدیث غدیر
حديث غدير در باره ولايت على (ع) كه از منابع فراوان اهل سنّت نقل شده، در سر حدّ تواتر است، برخى از جملههاى آن مثل «من كنت مولاه فعلى مولاه» تواتر لفظى دارد؛ يعنى براى انسان يقين پيدا مىشود كه این جمله از زبان مبارک پيامبر (ص)جارى شده است و برخى ديگر از جملات آن در سر حدّ تواتر اجمالی یا معنوى است؛ يعنى براى انسان يقين پيدا مىشود كه پيامبر ۹یکی از الفاظ و یا معنا و مضمون آن را فرموده است، اگرچه ممكن است با بعضی از الفاظ روايت شده نبوده باشد.
ذهبی در ترجمه محمد بن جریر نوشته است: او طریقهای حدیث غدیر خم را در چهار جزء گرد اورد، من بخشی از آن را دیدم، از گستردگی روایات آن مبهوت شدم و به واقع شدن آن یقین پیدا کردم. (سیر أعلام النبلاء۱۴: ۲۶۷ رقم ۱۷۵).
تبریک ابوبکر و عمر به علی (ع)
از سعد بن ابى وقاص نقل شده است كه پيامبر (ص) دست على بن ابىطالب را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنتُ مولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، أَللّهُمَّ والِ من والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ»، سعد گفت: ابوبكر و عمر از جاى خود برخاستند و گفتند: «أَمْسَيْتَ يَاابْنَ أَبى طالِبٍ مَولى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ». (عاصمی، العسل المصفی۲: ۲۶۳، ح۴۷۲؛ گنجی، كفاية الطالب: ۶۲؛ سمهودى، جواهر العقدين، القسم الثانى، ج ۱، ص ۹۷؛ ابن عقده، كتاب الولايه، ص ۱۵۵، ح ۱).
وصیت پیامبر (ص) به علی (ع) در هنگام وفات
انسان معمولا در هنگام آشكار شدن نشانههاى مرگ، نزديكترين افراد خود را نزد خود فرا مىخواند و اگر تا آن روز وصيتى نكرده باشد، وصيت مىكند و اگر وصيت كرده باشد، آن را تمديد و بر آن تاكيد مىورزد.
پيامبر اسلام (ص)، نگين پيامبران الهى اگرچه كرارا على (ع) را به عنوان وصىّ، وارث، غسل دهنده، كفن كننده و دفن كننده خود معرفى فرموده بود، چنانكه وصايا و سفارشات عمومى براى گروهى همانند اهل بيت خود و انصار و يا براى همه امّت خود داشته است؛ ولى – پس از چهارده قرن فاصله با مطالعه در تاريخى كه مدعيان پيروى از سنّت محمّدى و حديث نگاران آنان گرد آوردهاند – مىخواهيم ببينيم كه پيامبر (ص) در روزهايى كه در بستر بيمارى وفات خود قرار گرفته بود آيا كسى را فرا خوانده است؟ و يا آنگونه كه برخى از آنان مىگويند او بدون وصيت از دنيا رفت؟ و اگر وصيت و سفارشى داشت وصىّ او چه كسى و وصيت او در چه محدوده و موضوعى بود؟
اگرچه طبق روايات فراوان در منابع اهل سنّت، پيامبر (ص) در هنگام وفات خود قلم و دوات خواسته بود تا براى جلوگيرى از گمراهى مردم چيز مهمّى را مكتوب گرداند و یکی از حاضران با توهين به پيامبر (ص) سبب اختلاف و بگو و مگو در حضور حضرت شده و از آوردن قلم و دوات ممانعت كرده بود؛ ولى با اين حال پيامبر (ص) سخنانى در باره وصىّ و خليفه خود بيان فرمود.
در حديثى كه در صحيح بخارى نيز آمده و در واقع ردّ بر سخن عمر است که گفته بود «کفانا القرآن»: پيامبر (ص) در بيمارى وفات خود فرمود: «آگاه باشيد! من در ميان شما دو چيز را مىگذارم: «أَلاْ اِنّى مُخْلِفٌ فيكُمْ كَتابَ رَبّى عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتى أَهْلَ بَيْتى». یعنی کتاب خدا و عترت و اهل بيتم را در میان شما به امانت گذاشته ام»؛ سپس دست على را گرفت و آن را بالا برد و فرمود: هذا عَلِىٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِىٍّ، لايَفْتَرِقانِ حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاَسْاَلُهُما ما خَلَّفْتُ فيهِما». )صحيح البخارى، ج ۵، ص ۸، ح ۳۹۶۵).
یعنی «اين على با قرآن و قرآن با على است، اين دو از هم جدا نمىشوند تا در حوض كوثر نزد من وارد گردند، پس [در آنجا] آنچه را در مورد اين دو سفارش كردهام پرسش خواهم كرد».
پس از رحلت پیامبر (ص)
فاصله واقعه غدیر خم و رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) هشتاد روز بود، افزون بر اینکه در آخرین روزهای زندگی خود آن کلام زیبا و ماندگار را در باره اهل بیت عموما و علی علیه السلام اختصاصا فرموده بود، ولی در لحظه ای که اهل بیت پیامبر (ص) به غسل و کفن حضرت اشتغال داشتند گروهی در سقیفه گرد میآیند و حتی برای اهل بیت حق مشورت قایل نشده از میان خود شخصی را به خلافت برگزیدند که آن شخص خود به افضل نبودن خود و به برتری همه مسلمانان بر خود اعتراف داشته و گفته بود: «أَقيلُونى فَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ»، «وَلَّيْتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ». (زیور خلافت، نقل از: كلاعى، الاكتفاء، مجلد ۱، ج ۲، ص ۴۴۶؛ اسكافى، المعيار والموازنه، ص ۳۹؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج ۳۰، ص ۳۰۱ – ۳۰۲ و منابع ديگر).
آنان با توطئه و کودتا علیه اهل بیت پیامبر (ص) فرمان خدا را نا دیده گرفته و برترین صحابی، وصی پیامبر خاتم (ص) علی (ع) را خانه نشین کردند، با نام اسلام و قرآن، اسلام و قران را تضعیف کرده، با نام عدالت و تقوا عدالت و تقوا را سر بریدند و دادگران و متقیان را منزوی و با نام علم و دانش جهل و جاهلان را حاکم کردند و با نام آزادی برای نزدیکترین افراد پیامبر خدا (ص) حق انتخاب هم قایل نشدند، افزون بر اینکه حق مسلّم آنان را به آنان نداده و از دست آنان ربودند.
پس از کودنا چه گذشت؟
پس از کودتای سقیفه بر اسلام و مسلمانان فرود آمد آنچه را که انتظار آن نبود، در زمان خلافت خلیفه دوم خاندان ابوسفیان [یعنی: تحمیل کننده ده سال جنگ علیه پیامبر (ص)] بر سرزمین تازه فتح شده شام حکومت پیدا کردند، نخست یزید بن ابوسفیان و سپس معاویه بر مسند امارت تکیه زدند و نطفه ضربه به اسلام از درون بسته شد، تا اینکه با صلح تحمیلی زمان امام حسن مجتبی (ع) همه سرزمین پهناور اسلامی در اختیار بنی امیه قرار گرفت و در سال شصت هجری با مرگ معاویه یک عنصر فاسد که فسقش علنی بود با عنوان خلیفه زمامدار همه سرزمین اسلامی شد و به محو تدریجی اسلام برخاستند.
زهری می گوید: من [زمان حکومت بنی امیه] در دمشق نزد انس بن مالک [یکی از صحابه و خادم پیامبر (ص)] رفتم، او را در حال گریه دیدم، از سبب گریه او پرسیدم، در پاسخ گفت: »من از آنچه دانستم اکنون چیزی را نمی بینم جز نماز را و این نماز نیز تباه شده است« (صحیح بخاری۱: ۱۲۴ کتاب الصلاة ابواب ستر المصلی)
خوانندگان گرامی کم و بیش از بقیه پیامدهای شوم کودتای سقیفه آگاهی دارند، و نگارنده نمیخواهد در این ایام مبارک خاطرتان را مکدر کند، بلکه همین مقدار خواستم یادآور شوم که آن تیشه نا میمونی که پس از رحلت پیامبر (ص) در سقیفه بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد شد ریشه همه ستمها و انحرافات تاریخ اسلام به شمار میآید، خنجری که نخست بر پیکر اهل بیت و صاحبان حق فرود آمد به تدریج فراگیر شده و جامعه اسلامی را از حقیقت تهی کرد و سایه ستم را بر همه مسلمانان گستراند و اکنون غالبا جز نامی از اسلام مشاهده نمیشود.
علی (ع) در میان شیعیان
آنچه تاکنون عرضه شد بلابی بود که اهل سقیفه و مخالفان علی (ع) بر سر اسلام و مسلمانان آوردند، اکنون به موضوع اصلی مقاله میپردازم:
ما گله داریم که چرا صحابه حدیث غدیر و آن همه سفارشات پیامبر (ص) را نا دیده گرفته و علی (ع) را از مسند خلافت کنار زدند، ولی اندکی در خود و شیعه بودن خود اندیشه نماییم، ما تا چه اندازه در ادعای خود صداقت داریم؟ چند در صد به علی (ع) نزدیک هستیم و چه اندازه غدیری ایم؟ نگاهی به حدیث پیامبر (ص) در تصویر شیعه بیفکنیم، سپس داوری کنیم:
جوينى با سندى از على بن موسى الرضا از پدرانش، از على بن ابىطالب علیه السلام نقل كرده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «… يا عَلِىُّ مُحِبُّوكَ مَعْرُوفُونَ فِى السَّماءِ السّابِعَةِ، وَالاَرْضِ السّابِعَةِ السُّفْلى وَ ما بَيْنَ ذلِكَ، هُمْ أَهْلُ الْيَقينِ وَالْوَرَعِ وَالسَّمْتِ الْحَسَنِ وَالتَّواضُعِ لِلّهِ تَعالى، خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ وَجِلَةً قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ، وَ قَدْ عَرِفُوا حَقَّ وَلايَتِكَ، وَ أَلْسِنَتُهُمْ ناطِقَةٌ بِفَضْلِكَ، وَ أَعْيُنُهُمْ ساكِبَةٌ تَحَنُّنا عَلَيْكَ وَ عَلَى الاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ، يَدينُونَ اللّهَ بِما أَمَرَهُمْ بِهِ فى كِتابِهِ، وَ جاءَهُمْ بِهِ الْبُرْهانُ مِنْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ، عامِلُونَ بِما يَأْمُرُهُمْ بِهِ أُولُو الاَمْرِ مِنْهُمْ، وَ مُتَواصِلُونَ غَيْرَ مُتَقاطِعينَ، مُتِحابُّونَ غَيْرَ مُتِقاطِعينَ، اِنَّ الْمَلائِكَةَ لَتُصَلّى عَلَيْهُمْ وَ تُؤَمِّنُ عَلى دُعائِهِمْ، وَ تَسْتَغْفِرُ لِلْمُذْنِبِ مِنْهُمْ، وَ تَشْهَدُ حَضْرَتَهُ، وَ تَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ». )فرائدالسمطين، ج ۱، ص ۳۱۰، ح ۲۴۸(.
یعنی: «… اى على دوستداران تو در آسمان هفتم و در زمين پايين هفتم، و در ميانه آن شناخته شدهاند، آنان اهل يقين، پرهيزگارى، خاموشى پسنديده، تواضع و فروتنى در پيشگاه خدا هستند، چشمانى با خشوع و دلهايى پر از ترس از خدا دارند، ولايت تو را به حقيقت شناختهاند، زبانهاى آنان با بيان فضيلت تو سخن مىگويد، چشمان آنان به خاطر مهربانى با تو و امامان از فرزندان تو اشكريزان است، به آنچه خدا به آنان در كتاب خود فرمان مىدهد و برهانى را كه از سنّت پيامبرشان به آنان رسيده است متدين هستند، به آنچه اولو الامر آنان به آنان فرمان مىدهند جامه عمل مىپوشانند، صله رحم دارند، قطع رحم نمىكنند، يكديگر را دوست دارند، با يكديگر كينه نمىگيرند، فرشتگان بر آنان صلوات مىفرستند، براى دعاهاى آنان آمين مىگويند، براى گناهكاران آنان درخواست آمرزش مىكنند، در حضور او گواهى مىدهند و از فقدان آنان تا روز رستاخيز هراسان مىشوند».
محمد بن سليمان با سندى از زيد شحّام، از جعفر بن محمد[علیه السلام] نقل كرده است كه فرمود: «… فَكُونُوا لَنا زَيْنا، وَ لاْ تَكُونُوا (عَلَينا) شَيْنا». )مناقب الامام امير المؤمنين (ع)، ج ۲، ص ۲۸۸، ح ۷۵۷(. یعنی: «(براى ما) زينت باشيد، و (عليه ما) ننگ نباشيد».
و اکنون ای شیعیان! کمیت و تعداد شیعه در جهان اسلام مهم نیست، مهم کیفیت شیعه بودن است، ما تا چه اندازه اینگونه شیعهایم که پیامبر گرامی (ص) تصویر فرمود؟ و آیا زینت امامانمان هستیم؟ نکند مانند اهل کوفه زمان علی (ع) باشیم که حضرت آنان را مردان زن نما میخواند و از خدا میخواست تا او را از دست انان بگیرد (نهج البلاغه، خطبه ۲۷)! پناه بر خدا! ولی اگر در صد شیعه بودن هر یک از شما و ما بالا بوده و در ادعای تشیع اخلاص و عمل داشته باشیم در این صورت روز غدیر خم بر آنان مبارک باد، و گرنه جشن غدیر ما شاید برای ما سودی نداشته باشد، امیدوارم همه غدیری و از شیعیان مخلص علی (ع)، احیاگر و پاسدار غدیر خم باشیم. و با تمام وجود بگوییم: «الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام».
(منتشر شده در روزنامه بشیر مازندران تاریخ ۲۹ / ۵/ ۹۸).