سایز متن /
بسم الله الرحمن الرحیم
يكى از اشكالاتى كه برخى از دانشمندان اهل سنّت به موضوع طرح مباحث امامت و ولايت وارد كردهاند اين است كه اينگونه بحث با وحدت شيعه و سنّى ناسازگار است، «تليدى» پژوهشگر اهل سنّت ضمن اينكه دعوت شيعه اماميه به توحيد صفوف مسلمانان را امرى مثبت تلقى كرده، به گروهى از شيعه كه آنان را غلات خوانده تاخته و گفته است آنان تلاش در تفرقه دارند.
البته ما تفرقه افكنى برخى از شيعيان را انکار نمیکنيم؛ ولى اين مشكل در ميان شيعه به برخى از ناآگاهان اختصاص دارد، چنانكه برخى از علماى اهل سنّت كه به طور خاص سلفيون هستند در تفرقه ميان مسلمانان بيش از همه گام بر مىدارند و با نهايت تاسّف در ميان هر دو دسته تندروىها مانند تكفير، تفسيق و لعن وجود دارد. اين تندروها و كاسههاى داغتر از آش ناخودآگاه بازيچه استكبار و كفر جهانى و دشمنان اسلام و مسلمانان هستند.
در هر صورت هم برای پاسخ به اشکال و هم برای بیان مقصود از وحدت که مورد ندای علمای شیعه است پاسخهایی تقدیم میشود:
برخی از علمای اهل سنت بزرگانى از شيعه را مورد انتقاد خود قرار دادهاند که آنچه را نگاشتهاند از روى تحقيق و استدلال و به دور از لعن و توهين بوده و در مسائل نقلى به منابع اهل سنّت استناد كردهاند و اگر اشكال وارد است در درجه نخست بر خود اهل سنّت وارد مىشود كه آن احاديث را نقل كردهاند، بر اين اساس علماى اهل سنّت اگر پاسخ قانع كنندهاى براى آن كتابها دارند آنها را بيان نمايند و اگر پاسخى ندارند از لعن، دشنام و توهين كه اسلحه شكستخوردگان است خوددارى نمايند.
موضوع وحدت ميان شيعه و سنّى معنايش اين نيست كه شيعه از اعتقادات خود دست كشيده و تسليم افكار و انديشههاى مورد اختلاف خود با اهل سنّت شوند، چون در اين صورت شيعه نخواهند بود، اينگونه وحدت وحدت تسنّن مىشود، چنانكه شيعه از اهل سنّت انتظار ندارند بدون قانع شدن از اعتقادت خود دست كشيده و تسليم اعتقادات تشيّع گردند، بالاخره شيعه در دو مسئله «خلافت و امامت» و «صحابه» آراء مخصوص به خود را دارند و تاكنون در اين آراء با منطق و استدلال وارد شده و مىشوند و به توهين، هتاكى، دشنام، نفرين، تفسيق و تكفير [كه روش شكستخوردگان بى منطق است] نياز ندارند.
بلكه مقصود از وحدت اشاره شده اين است كه هر يك از دو مذهب ضمن پايبندى به اعتقادات خود، در اصول و فروع مشترك گرد هم آيند و دست در دست يكديگر گذارده و نگذارند دشمنان اسلام با ايجاد آشوب و فتنه در ميان آنان به اسلام خدشه وارد نمايند، از اينرو لازم است افراد هر يك از دو گروه از تكفير، تفسيق، توهين، لعن و نفرين افراد و شخصيتهاى مورد احترام مذهب مقابل خوددارى نمايند و با يكديگر رابطهاى صميمى داشته باشند و اگر بخواهند در مسائل مورد اختلاف سخن بگويند در صورت توافق دو طرف به صورت برادرانه و دوستانه، همانند برادران عضو يك خانواده مناظره كنند.
چنانكه پيشواى بزرگ شيعه و وصىّ پيامبر صلی الله علیه وآله، يعنى على علیه السلام ضمن اينكه به صورت معقول و منطقى تا آنجا كه اقتضا مىكرد در دفاع از حقانيت و ولايت خود گامهاى لازم را برداشته و در مواقع مناسب و در حدّ ضرورى به روشنگرى پرداخته بود، با اين حال با خليفه تعيين شده از سوى سقيفه و خليفه پس از وى، بلكه با خليفه سوم به هدف پيشبرد آرمانهاى اسلام و قرآن همكارى داشته و در مجامع آنان حاضر مىشد؛ چنانكه شيعيان وفادار او همانند سلمان، ابوذر، عمار ياسر، مقداد و ابن عباس نيز همين سيره و روش على علیه السلام را پيموده بودند.
طرح مباحث اعتقادى در صورتى كه از توهين، لعن، نفرين، تفسيق و تكفير خوددارى شود براى روشن شدن حقايق لازم است. بالاخره دانشمندان بزرگوار اهل سنّت نمىخواهند مسلمانان در جهالت باقى بمانند، از سوى ديگر اينگونه نيست كه همه مسلمانان در همه اعتقادات مشترك باشند؛ بلكه اختلافاتى دارند و در موارد اختلاف آيا مىخواهيد حقيقت روشن شود يا نه؟ بنا براين طرح مباحث اعتقادى اختلافى تا آنجا كه عاقلانه باشد براى روشن شدن حقيقت و زدوده شدن شبهات و جهالتها لازم و ضرورى است. مسلمانان بايد بدانند پيامبر صلی الله علیه وآله براى پس از خود جانشين تعيين كرده بود يا نه؟ و آيا همه صحابه عادل بودند يا نه؟ هر يك از ما و شما با استناد به قرآن و احاديث صحيح نبوى بنويسيم و تلاش كنيم و بدون توهين به يكديگر ادعای خود را ثابت كنيم، در اين صورت اگر يك محقق منصف از روى تحقيق و به دور از تعصبات و با تدبّر در قرآن و منابع اسلامى پس از تحقيق نتيجه بگيرد كه پيامبر صلی الله علیه وآله جانشين تعيين نكرده بود و يا صحابه همه عادل هستند، آيا یک محقق منصف سنی مذهب آن شخص را محكوم مىكنند و مىگويد او ناقض وحدت است؟ آقاى تليدى یکی از منادیان وحدت در میان اهل سنت است، او در كتاب «فضائل الصحابة» براى اثبات حقانيت ابوبكر، عمر و عثمان و نيز براى اثبات عدالت همه صحابه تلاش كرده است، آيا شيعه او را به اين جهت ناقض وحدت مىداند؟ نه! هرگز! آرى از جهت توهين نارواى او به شيعه و متهم كردن برخى از بزرگان و محققان منصف شيعه، ادّعاى آقاى تليدى براى وحدت را نمىتواند باور كند، چون مدعى وحدت بايد براى اثبات ادعاى خود كار خردمندانه داشته باشد.
به همينگونه اين حق را براى دانشمندان و پژوهشگران شيعه بدهيد كه از روى تحقيق در آيات قرآن و منابع اهل سنّت نتيجه بگيرند كه پيامبر صلی الله علیه وآله براى پس از رحلت خود جانشين تعيين كرده بود و يا صحابه پيامبر صلی الله علیه واله همه عادل نبودهاند. اينگونه پژوهشگران را – در صورتى كه از لعن و توهين خوددارى نمايند – نيز نبايد ناقض وحدت به شمار آوريم.
با توجه به آنچه بيان شد، اگر پژوهشگرى از روى تحقيق و با سندهاى دقيق ثابت كرد برخى مانند معاويه، نه تنها صحابى عادل و مجتهد نبود، بلكه مؤمن نيز نبود و از دانشمندان اهل سنت كسانى را نام ببرد كه او را فاسق، بلكه كافر دانستهاند، در اين صورت چرا آن پژوهشگر شيعى را مورد توهين، هتاكى و لعن خود قرار مىدهيد و با اين عبارت با او مواجه شويد كه «ما رَأَيْتُ فِى الشّيعَةِ الْمُتِأخِّرينَ الرَّفاوِضِ أَخْبَثَ مِنْهُ وَ أَقْذَرَ مِنْ كُتُبِهِ الَّتى مَلَأَها طَعْنا وَ تَجْريحا وَ إحْتِقارا لِلصِّحابَةِ»؟! (تليدى، فضائل الصحابه، ص ۱۰).
اين پژوهشگر با استناد به منابع شما چنين نتيجه گرفته بود و آنچه به گمان شما در تضعيف و جرح برخى از صحابه آورده است در منابع شما وجود دارد، نه اينكه از خود چيزى افزوده باشد؛ ولى شما بدون هيچ دليلى به توهين او پرداخته و او را خبيثترين و كتابش را چركينترين كتاب خواندهايد!.
پرسش ديگر اين است كه چرا شخص معاويه را كه على علیه السلام را سبّ و لعن مىكرد تضعيف نمىكنيد و او را با ادعاى اجتهادش تنزيه مىكنيد؟! در احكام اسلامى چه تفاوتى ميان صحابه و غير صحابه وجود دارد؟ مگر ما و آنان در تكاليف الهى مشترك نيستيم؟ همين آقاى تليدى (در کتاب فضائل الصحابه) در مقام بيان فضايل على علیه السلام از ابن حجر نقل كرده كه گفته است: «بنى اميّه او [على علیه السلام] را تنقيص و لعن او را بر روى منبرها سنّت قرار دادند – مقصود بغات و سركشان بنى أميّه و كسانى است كه از آنان پيروى كردند».( فضائل الصحابه، ص ۱۵۵).
طبق اخبار اهل سنّت، بنيانگذار دشنام و لعن بر على علیه السلام از ميان بنى اميّه شخص معاويه بود كه فرمان به آن داده و خود در سخنرانىها اين روش زشت را اعمال مىكرد؛ ولى شما او را محكوم نمىكنيد؛ ولى شيعه را كه با استناد به قرآن و سنّت، معاويه را مستحق لعن مىدانند محكوم مىكنيد و روش شيعه را خباثت مىدانيد.
در باره اتهام برخى از علماى اهل سنّت بر شيعه به لعّان بودن نسبت به صحابه، در متمّم كتاب زیور خلافت به نام «شيعه در منابع اهل سنّت» پاسخ داده شد، ضمنا در آنجا نیر به تندروهاى شيعه و سنّى پند داده شد كه از توهين و لعن خلفا و به يكديگر جدّا خوددارى نموده و تنها راه جدال احسن را كه توصيه خدا است در پيش بگيرند و در اعتقادات و اعمال مشترك اتحاد و همبستگى اسلامى را رعايت نمايند.
پند ما به برادران شيعه اين است كه از لعن و توهين به سه خليفه پيش از على علیه السلام و نيز از توهين و لعن به همسران پيامبر صلی الله علیه وآله خوددارى نمايند؛ بلكه از توهين به سران فتنه جمل و صفين نيز خوددارى نمايند و از اين راه به دست عالم نمايان سَلَفى بهانه توهين به شيعيان را ندهند.
و آخرين پند ما به علماى اهل سنّت اين است كه از تكفير و نفسيق شيعه دست بردارند و افراد تندرو را از خود طرد نموده و تحت تأثير تندروىهاى آنان قرار نگيرند و بگذارند جامعه اسلامى – با همه اختلافات مذهبى كه دارند – در برابر بيگانگان يكپارچه و متّحد، همانند بنيان مرصوص باشند، تا دشمنان اسلام و مسلمانان فكر تجاوز به كشورهاى اسلامى را از سر دور نموده و توطئههاى آنان به شكست بيانجامد.
خوب است اين نكته را علماى اهل سنّت بدانند كه موضوع لعن بر خلفا در ميان شيعه تنها در ميان عوامان شيعه است و علماى شيعه با بصيرت كامل مقلدان خود را از آن باز مىدارند؛ ولى تكفير و تفسيق شيعه در ميان اهل سنّت با نهايت تاسّف از سوى برخى علماى ناپخته مدعى پيروى از سلف صالح است، تا آنجا كه برخى از آنان به جواز كشتن شيعيان فتوا دادهاند و نتيجه اين فتواى ظالمانه و بىخردانه، ترورهاى ناجوانمردانه و كشتار بی رحمانه شيعيان از سوى برخى مدعيان تسنّن در برخى كشورهاى خاورميانه است که دو نمونه اخیر ان در قتوز و قندهار افغانستان رخ داده و دلهای جهاتیان را آکنده از غم و اندوه کرده است.
ابن دسته از تكفيرىهاى از خدا بىخبر اين نكته را نيز بدانند كه اگر قتل، كشتار و خون ريزى شيعيان براى نابودى آنان نتيجه مىبخشيد، تلاشهاى بنى اميّه و بنى عباس نتيجه مىداد؛ در حالى كه آن تلاشها جدّا نافرجام مانده و به رغم آن همه جناياتى كه سردمداران ظلم و جنايت به نام خليفه مسلمانان در زمان امويان و عباسيان بر شيعيان به ويژه بر امامان معصوم آنان روا داشتند، اين ستمديدگان تاريخ با تمسّك به قرآن و سنّت درست پيامبر صلی الله علیه وآله كه با پيروى از اهل بيت او جلوه پيدا مىكند، بيش از پيش رشد كرده و به سان شكوفههاى بهاربا بوى زيباى اعتقادات سالم، اعمال صالح و خالصانه، منطق و استدلال محكم، كره زمين را عطر آگين و با نورانيت خود گيتى را نورافشانى مىكنند، به گونهاى كه نور پر فروغ شيعيان مخلص على علیه السلام را نمىتوان با حربه تكفير، تفسيق و ترور خاموش كرد.
به اميد اينكه مسلمانان – شيعه و سنّى – با بصيرت كامل از سخنان تفرقه افكنانه خوددارى نموده و به جاى تكفير، تفسيق و لعن به مقدسات يكديگر، به الفت و همزيستى مسالمتآميز و جدال احسن روى آورند و اخلاق پسنديده، تقواى الهى، منطق، استدلال و برهان بر پايه عقل، قرآن و سنّت راستين برگرفته از صحابه راستين و اهل بيت پيامبر صلی الله علیه وآله را سرلوحه انديشهها، اعمال و اخلاق خود قرار بدهند؛ آمين يا ربّ العالمين. (روزنامه بشیر مازندران ۲۸ مهر ۱۴۰۰).