سایز متن /
پيش از اين اشاره شد كه يورش به خانه فاطمه عليهاالسلام به ابوبكر پيشنهاد شد و او آن را پذيرفت، عمر با گروهى به خانه فاطمه رفتند و با تهديد به آتش كشيدن خانه، براى بيرون آوردن متحصنان به ارعاب ساكنان آن پرداخت، او از اينكه خانه، خانه فاطمه سلام الله علیها دختر پيامبر صلىاللهعليهوآله بود باكى نداشت و سرانجام متحصنان را براى گرفتن بيعت از آنجا بيرون آورد.
از ندامت ابوبکر در هنگام وفاتش [که در ضمن فراز نهم میخوانید] دانسته مىشود كه به دستور و با رضايت و اطلاع ابوبكر به خانه فاطمه عليهاالسلام ريختند و موجب رنج، بيمارى و مرگ او شدند. گويا آنان به منظور اخراج كسانى كه نخواستند با ابوبكر بيعت كنند و به قصد گرفتن بيعت از على عليهالسلاماصرار مىورزيدند.
ابن قُتَيبه دينورى با عنوان «كَيْفَ كانَتْ بَيْعَةُ عَلىِّ بْنِ أَبى طالبٍ كَرَّمَاللّهُوَجْهَهُ» نوشته است: ابوبكر جوياى حال گروهى شد كه از بيعت با او سرپيچى كرده و نزد على كرّماللّهوجهَه رفته بودند، ابوبكر، عمر را نزد آنان فرستاد، آنان در حالى كه در خانه على بودند، عمر آنان را صدا زد، آنان از بيرون آمدن خوددارى كردند، عمر هيزم خواست و گفت: سوگند به كسىكه جان عمر در دست او است يا بايد بيرون بياييد يا اين خانه را با ساكنان آن به آتش مىكشم، به او گفتند: «اى ابو حفص! در اين خانه فاطمه است»، گفت: «وَ اِنْ» [حتى اگر فاطمه در آن باشد]، آنان از خانه على بيرون آمدند و بيعت كردند جز على، زيرا او با اين گمان بيرون نيامد كه گفت: سوگند خوردهام من از خانه بيرون نيايم و لباسم را روى شانهام نگذارم تا قرآن را گرد آورم، فاطمه در كنار درب خانه ايستاد و گفت: «مرا با مردمى كه در بدترين جايگاه قرارگرفتهاند پيمانى نيست، شما جنازه پيامبر صلىاللهعليهوآله را روى دستان ما گذاشتيد و امر حكومت را ميان خود فيصله داديد؟ چرا فرمانروايى ما را در دست گرفتهايد؟ و حق ما را به ما بر نمىگردانيد»، عمر نزد ابوبكر آمد و گفت: «آيا از اين متخلفان بيعت نمىگيرى؟» ابوبكر به قنفذ غلام خود گفت: «برو و على را نزد من بخوان»، قنفذ نزد على رفت و به او گفت: «خليفه پيامبر صلىاللهعليهوآله تو را مىخواند»، على گفت: «چقدر با شتاب بر پيامبر صلىاللهعليهوآله دروغ بستهايد»، قنفذ بازگشت و پيام على را به ابوبكر رساند، ابوبكر براى مدت طولانى گريه كرد، عمر براى بار دوم گفت: «به اين متخلف از بيعت با خودت مهلت نده»، ابوبكر به قنفذ گفت: «به سوى او [على عليهالسلام] باز گرد و به او بگو: «خليفه پيامبر صلىاللهعليهوآله تو را مىخواند تا [با او] بيعت كنى»، قنفذ نزد على برگشت و فرمان ابوبكر را رساند، على صداى خود را بلند كرد و گفت: «سُبحان اللّه چيزى را ادعا كرد كه براى او نيست»، قنفذ بازگشت و پيام على را به ابوبكر رساند، ابوبكر براى مدت طولانى گريه كرد؛ سپس عمر برخاست و به همراه او گروهى حركت كردند تا به درب خانه فاطمه رسيدند و درب را كوفتند، آنگاه كه فاطمه صداى آنان را شنيد با صداى بلند گفت: «يا أَبَتِ يا رَسُولَ اللّهِ ما ذا لَقينا بَعْدَكَ مِنْ ابنِ أَبِى الْخَطّابِ وَابْنِ أَبى قُحافَةَ»، آنگاه كه آن گروه صداى فاطمه و گريه او را شنيدند با حال گريه بازگشتند و نزديك بود دل هايشان از اندوه بتركد و كبدهايشان متلاشى گردد. عمر با گروهى در آنجا ماند، على را بيرون آوردند و نزد ابوبكر بردند و به او گفتند: «بيعت كن»، على گفت: «اگر بيعت نكنم چه مىشود؟»، گفتند: «در اين صورت به خداوندى كه جز او خدايى نيست گردنت را مىزنيم»، على گفت: «در اين صورت بنده خدا و برادر پيامبر صلىاللهعليهوآله را به قتل مىرسانيد»، عمر گفت: «اما بنده خدا آرى و امّا برادر پيامبر، نه»، ابوبكر در آن حال ساكت بود و سخن نمىگفت، عمر به او گفت: آيا به او فرمان نمىدهى با تو بيعت كند؟ ابوبكر گفت: تا هنگامى كه فاطمه در كنار او است من او را بر چيزى وادار نمىكنم، على به قبر پيامبر صلىاللهعليهوآله پناهنده شد و بانگ مىزد و گريه مىكرد و ندا مىداد: «يَابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنى». سخن هارون عليهالسلام به برادرش موسى عليهالسلام در قرآن (اعراف:۱۵۰)، یعنی: «اى پسر مادرم! اين مردم مرا ناتوان گرفته و نزديك بود مرا بكشند».
عمر به ابوبكر گفت: بيا برويم نزد فاطمه، ما او را به خشم آوردهايم، آن دو برخاستند و به خانه فاطمه رفتند و اجازه ورود خواستند، فاطمه به آن دو اجازه ورود نداد، آن دو نزد على رفتند و با او سخن گفتند، على آن دو را نزد فاطمه برد، آنگاه كه آن دو نزد فاطمه نشستند، فاطمه صورت خود را به سوى ديوار برگرداند، آن دو بر فاطمه سلام كردند، فاطمه پاسخ سلام آن دو را نداد، ابوبكر به سخن در آمد و گفت: «اى محبوبه پيامبر، به خدا سوگند خويشاوندان پيامبر نزد من از خويشاوندان من محبوبتر هستند و تو نزد من از عايشه دخترم محبوبترى، من دوست داشتم روزى كه پدرت وفات كرد من نيز مرده بودم و پس از او زنده نمىماندم، آيا مرا اينگونه مىبينى كه تو را بشناسم و به فضيلت و شرافت تو آشنا باشم و تو را از حق و ميراث تو از پيامبر باز دارم؟ جز اينكه من از پدرت پيامبر صلىاللهعليهوآله شنيدم كه مىفرمود: «لانُوَرِّثُ، ما تَرَكْنا فَهُوَ صَدَقَةٌ»، فاطمه فرمود: «نظر شما چيست كه حديثى از پيامبر صلىاللهعليهوآله را براى شما بگوييم، آيا آن را مىدانيد و به آن عمل مىكنيد؟»، گفتند: «آرى»، فاطمه گفت: شما را به خدا سوگند مىدهم آيا از پيامبر نشنيديد كه بگويد «رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضايى، وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطى، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ اِبْنَتى فَقَدْ أَحَبَّنى، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنى؟»، آن دو گفتند: «آرى ما خدا و پيامبرش را گواه مىگيريم كه آن را از پيامبر صلىاللهعليهوآله شنيدهايم»، فاطمه گفت: «من خدا و فرشتگانش را گواه مىگيرم كه شما دو تن مرا خشمگين كردهايد و مرا راضى نكردهايد و اگر پيامبر را ملاقات كنم از دست شما دو تن نزد او شكايت مىبرم»، ابوبكر گفت: «من به خدا پناه مىبرم از خشم او و خشم تو اى فاطمه»؛ سپس ابوبكر گريه سر داد تا آنجا كه نزديك بود روحش از بدنش جدا گردد، او در آن حال مىگفت: «به خدا سوگند در هر نمازى كه مىخوانم براى تو دعا مىكنم»؛ سپس با حال گريه بيرون رفت، مردم در اطراف او گرد آمدند، او به آنان گفت: «هر يك از شما مردان شب را در آغوش همسرش مىخوابد و در ميان خانوادهاش شادمان است و مرا با چيزى رها كردهايد كه در آن قرار گرفتهام، مرا به بيعت شما نيازى نيست، من استعفا مىدهم. بيعت خود را از من بازستانيد». (دينورى، الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۲۸ – ۲۹).
ابن ابى الحديد قسمتى از مطالب ياد شده را در شرح نهج البلاغه نقل كرده است. (شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۱۱ – ۱۲).
او با چند واسطه از ابو الأسْوَد نقل كرده است كه گفت: «مردانى از مهاجران در مورد بيعت بدون مشورت با ابوبكر غضبناك شدند و على و زبير غضب كردند، آن دو با اسلحه خود به خانه فاطمه داخل شدند، عمر همراه گروهى آمد كه در ميان آنان اُسَيد بن خضير، سلمة بن سلامة بن قريش بودند، آن دو از طائفه بنى عبد الأشهل بودند، آن دو به خانه فاطمه داخل شدند، فاطمه فرياد كشيد و آن دو را سوگند داد، پس عمر آن دو [على عليهالسلام و زبير] را بيرون آورد و [به سوى مسجد] كشاند تا بيعت كردند؛ سپس ابوبكر برخاست و براى مردم سخنرانى و عذر خواهى كرد و گفت: «بيعت با من ناگهانى بى انديشه بود، خداوند از شرّ آن در امان نگاه دارد… و من كار بزرگى را بر عهده گرفتهام كه توان و نيروى آن را ندارم، من دوست داشتم به جاى من قوىترين مردم باشد…». (ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۴۷).
از ابو زيد عمر بن شبّه در رجالش نقل كرد كه گفت: «عمر همراه مردانى از انصار و تعداد اندكى از مهاجران به خانه فاطمه آمد و گفت: سوگند به كسىكه جانم در دست او است يا براى بيعت بيرون بياييد و يا خانه را بر سر شما به آتش مىكشم».(ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۴۷).
«… خيابانهاى مدينه پر از مردان شده بود و فاطمه آنچه را عمر انجام داده بود ديده بود، فرياد كشيد و به اضطراب درآمد، به همراه او زنان بسيارى از هاشميات و جز آنان گرد آمدند، او به درب اتاق خود رفت و صدا زد: اى ابوبكر چه با شتاب بر اهل بيت پيامبر يورش آورديد، به خدا سوگند من با عمر سخن نمىگويم تا خدا را ملاقات كنم».(ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۴۸ – ۴۹، نقل از شعبى).
امام علیه السلام هنگام دفن فاطمه خطاب به پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ عَنِ ابْنَتِكَ…. وَ سَتُنُبِّأکَ بِتَضافُرّ أُمَّتِکَ عُلَی هَضمِها….(نهج البلاغه خطبه ۲۰۲).
«هضم» به معنای شَدخ (خلیل، العین۳: ۴۰۹) و شَدخ به معنای شکندن چیز اجوف مانند سر و… (خلیل، العین۴: ۱۶۶) «هَضَمتُ الشَّیءَ» یعنی آن را شکندم (جوهری، صحاح اللغه۵: ۳۵۹)، هضم بر شکسته شدن و فشرده شدن و تداخل دلالت دارد (ابن فارس، معجم مقائیس اللغه ۶: ۵۵)، «هضم الشیء الرخو» یعنی شکسته شدن و افتادن میوه از درخت (زمخشری، اساس البلاغه: ۷۰۳).
جمله مذکور در نهج البلاغه دلالت دارد که پهلوی فاطمه را شکندند و او را فشردند و فرزندی از او افتاد.
علی علیه السلام با چه زبانی بگوید همسرش را زدند و به سبب آن کودکش سقط شد؟!
افزون بر اینکه فاطمه عليهاالسلام متحصّنان معترض به کودتاگران سقیفه را که مدافع ولایت علی علیه السلام بوده اند به خانه خود راه داد، در آن هنگام كه فاطمه عليهاالسلام در بستر بيمارى قرار گرفته بود، گروهى از زنان مدينه به عيادت او آمدند، فاطمه عليهاالسلامدر جمع آن زنان سخنانى ايراد كرد كه گوشهاى از آن چنين است: مَا الَّذى نَقَمُوا مِنْ أَبِى الْحَسَنِ؟! نَقَمُوا وَاللّهِ نَكيرَ سَيْفِهِ، وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ، وَ نَكالَ وَقْعَتِهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فى ذاتِ اللّهِ، وَاللّهِ لَوْ تَكافَؤُا عَنْ زَمامٍ نَبَذَهُ اِلَيْهِ رَسُولُ اللّهِ لَأَعْتَقَلَهُ، وَ لَسارَ بِهِمْ سُجُحا، لا يَكْلُمُ خَشاشَهُ، وَ لا يَتَعَتْهُ راكِبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهلاً رَوِيّا فَضْفاضا تَطْفَهُ ضَفْتاهُ،…». (باعونى، جواهر المطالب، ج ۱، ب ۲۱، ص ۱۶۶؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۳۳).
«چه چيز موجب كينه آنان از ابو الحسن شده است؟! به خدا سوگند آنان از شمشير استوار او [در جنگ علیه مشرکان] و كيفر رساندن كار زار او [به كافران و مشركان] و گامهاى سرسخت او [در ميدان نبرد] و خشم او در راه خدا كينه گرفتهاند. به خدا سوگند اگر آنان افسارى را كه پيامبر خدا به دست او [على عليهالسلام] داده است رها كنند، او آن را به بند خواهد كشيد و آنان را به شاهراهى خواهد كشانيد كه بينى آن بريده نمىشود و سواره آن هلاك نمىگردد و آنان را به آبخورگاه گوارا و فراخ داخل مىگرداند كه از كرانه آن بالا آمده باشد…».
بر این خبر بیفزایید خطابه مفصّل فاطمه عليهاالسلام در مسجد پیامبر صلىاللهعليهوآله را که با حضور سران کودتا انجام گرفته و اتمام حجتی بر آنان بوده است.
اخیرا مشاهده میشود که برخی برای زیر سؤال بردن واقعه آتش زدن درب خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها میگویند خانه زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز خانه علی علیه السلام درب نداشته تا کسی آن را به آتش بکشد، چنانکه برخی ادعا میکنند ابوبکر با درخواست علی علیه السلام بر پیکر فاطمه سلام الله علیها نماز خوانده است.
با حفظ احترام به برادران اهل سنت، ناچاریم – به اندازه ای که شبهه برطرف بشود – به این دو پرسش پاسخ بدهیم؛ ولی پیش از بررسی این دو مطلب و ارایه پاسخ درست، لازم است این نکته دانسته شود که زیر سؤال بردن برخی از اخبار کاری آسان و همانند انداختن سنگ به درون چاه عمیق، ولی پاسخ دادن به آن مانند بیرون آوردن آن سنگ از درون ان چاه است؛ مقصود این است که زیر سؤال بردن یک خبر یا باور زمانی کوتاه و یک سطر را اشغال میکند، چنانکه با نهایت تأسف برخی چنین کاری را انجام میدهند؛ ولی پاسخ دهنده باید ساعتها وقت بگذارد و منابع را جستجو و ارایه دهد و چندین صفحه بنویسد تا سؤال کننده و خوانندگان و شنودگان را از آن شبهه بیرون بیاورد، از اینرو ناچار شدم تا پاسخ دو شبهه را در دو بخش به خوانندگان تقدیم نمایم.
أولا در روایات اهل سنت آمده است که عمر بن خطاب تهدید کرد که خانه فاطمه [سلام الله علیها] را به آتش میکشم. (تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۴ و ج ۳، ص ص ۲۰۲؛ ابن اثیر، الکامل، ج ۲، ص ۲۲۹، ابن أبی شیبه، المصنف، ج ۵، ص ۴۴۲).
در ادامه غالبا نقل نکردهاند که آیا تهدیدش را عملی کرد یا نه، اگرچه در بعضی از منابع اهل سنت و منابع موثق امامیه آمده است.
ولی درب داشتن خانه فاطمه و دیگر خانه های مدینه از قراین و شواهدی قطعیه استفاده میشود:
شاهد اول: پیش از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله، شهر مدینه را یثرب میخواندند و نزاع صد ساله دو طایفه مهم آن به نامهای أوس و خزرج در تاریخ معروف است، نزاعی که برخی از سران آن در پی راه حل آن بودند، تا اینکه در سفری که به مکه داشتند پیامبر عظیم الشان اسلام را صلی الله علیه و آله ملاقات کرده و سرانجام با او بیعت کرده و به شهر خود دعوت مینمایند، تا از این را نزاع صد ساله خود را به پایان برسانند؛ تا آن تاریخ مردم آن شهر در درون خود فاقد امنیت بودند و برای جلوگیری از هجوم افراد طایفه مقابل نیازمند دیوار ودرب و گرفتن سلاح حتی در حال خواب بوده اند؛ تا آنجا که شمشیر خود را در زیر بالش خود قرار میدادند.
شاهد دوم: ابوبکر در هنگام وفاتش بر سه چیز نادم بود: یکی: «یا لیتنی لم اکشف بیت فاطمه»:
روایت شده است: ابوبكر در هنگام احتضار خود گفت: «من بر چيزى اندوهگين نمىشوم جز بر سه چيز كه آنها را انجام دادهام و دوست داشتم آنها را ترك كنم: من دوست داشتم به تفتيش خانه فاطمه نمىپرداختم – و در اين باره سخن را طولانى كرد – و…». (مسعودى، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۰۱ – ۳۰۲؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۱۶۴).
طبرى و ذهبى جمله نخست سخن ابوبكر را با عبارت «… وَ وَدِدْتُ اَنّى لَمْ اَكْشِفْ بَيْتَ فاطمةَ عَنْ شَىْءٍ، وَ اِنْ كانُوا غَلَّقُوهُ عَلَى الْحَرْبَ…» (تاريخ الطبرى، ج ۲، ص ۳۵۳؛ سير اعلام النبلاء، الخلفاء الراشدون، ص ۱۷ – ۱۸) و ابن حجر عسقلانى آن را با عبارت «… وَ وَدِدْتُ أَنّى لَمْ اَكْشِفْ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ، وَ اِنْ عُلِّقَ عَلَىَّ الْحَرْبُ…» (لسان الميزان، ج ۴، ص ۲۳۰، ترجمه عُلوان) و يعقوبى با عبارت «… وَ لَيْتَنى لَمْ أُفَتِّشْ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ اَدْخُلْهُ الرِّجالَ، وَ لَوْ كانَ أُعْلِقَ عَلَىَّ حَرْبٌ…» (تاريخ اليعقوبى، ج ۲، ص ۱۳۷) و ابن عساكر با دو طريق با عبارت «فوددت أنّى لم اكن كشفتُ بيت فاطمه و اِنْ اغلق علىَّ الحربَ» (تاريخ مدينة دمشق، ج ۳۰، ص ۴۲۱ و ۴۲۲) و ابن ابى الحديد و حافظ هيثمى نظير آن را (ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۴۶ – ۴۷ و ج ۶، ص ۵۱؛ مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۲۰۲ – ۲۰۳) نقل كردهاند.
شاهد سوم: خانه ابوبکر در هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه و آله در »سُنح» بود، او پس از اینکه خلیفه شد اموال بیت المال را تا مدت شش ماه به سنح میبرد، به او گفتند آنجا ممکن است امنیت نداشته باشد؟ گفت: «از آن ترسی وجود ندارد، بر آن قفل زده ام».(ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۵۹).
شاهد چهارم: حدیث متواتر «سدوا الأبواب إلا باب علی» [دربها را ببندید جز درب خانه علی را] در منابع فراوان اهل سنت آمده است، تا آنجا که عُقیلی در کتاب «الضعفاء» پس از این که برخی از طریقهای آن را ضعیف دانست، نوشت: این حدیث از طریق شایسته تر از این وارد شده است. [کتاب الضعفاء، ج ۲۵، ص ۱۳۳۴ – ۱۳۳۵، شماره ۱۷۴۵]. و منابع فراوان دیگر که در کتاب «زیور خلافت» آورده ام.
معلوم میشود که خانه های اطراف مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله به داخل مسجد درب داشته اند و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود تا آن دربها بسته شود، جز درب خانه علی علیه السلام.
شاهد پنجم: میگویند حجرات همسران پیامبر صلی الله علیه و آله درب نداشته است، در حالی که ابن ابی شیبه با سندی از عایشه نقل کرده است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله در شبی از شبها وی را خفته پنداشت، پس به آرامی کفشهایش را پوشید و عبایش را برداشت، سپس درب را باز کرد و بیرون رفت و درب را از پشت بست… [«ظن أنها رقدت، فانتعل رویدا، و أخذ رداءه رویدا، ثم خرج و أجافه رویدا…». تاریخ المدینة المنوره، ج ۱، ص ۸۸].
این خبر صراحت دارد که درب حجره عایشه (از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله) درب داشته است، چنانکه خبر دیگر دلالت دارد گه جنس آن درب از چه چوبی بوده است:
ابوفدیک میگوید: از محمد بن هلال در باره خصوصیات اتاق عایشه پرسیدم، در ضمن پاسخ گفت: «درب آن به سوی شام بود»، پرسیدم: آن درب یک مصراع داشت یا دو مصراع؟ گفت: یک مصراع، پرسیدم جنس آن چه بود؟ گفت: «یا از چوب عرعر بود یا از درخت ساج». [سمهودی، وفاء الوفاء (دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۳۷۴ قمری)، ج ۲، ص ۵۴۱ – ۵۴۲].
«مصراع» به معنای درب دارای دو لنگه است [ابن درید، جمهرة اللغة، ج ۲، ص ۷۳۹].
بنا براین اتاقها و حجرات زنان پیامبر دربی از جنس چوب داشته است، نه پرده.
شاهد ششم: ابن جریر و ابن مردویه از ابو الحمراء روایت کرده اند که گفت: من به مدت هشت ماه در مدینه به خاطر دارم که نبود هر بار پیامبر صلی الله علیه و آله برای نماز صبح بیرون میآمد، جز اینکه به کنار درب خانه علی میآمد و دست خود را بر روی دو حاله درب میگذاشت، سپس میفرمود: «الصلاة… إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا. [سیوطی، الدر المنثور، ج ۶، ص ۶۰۶، در تفسیر آیه «وأمر أهلک بالصلاة» (طه: ۱۳۲)].
شاهد هفتم: بلاذری از ابی نضره روایت کرده است که گفت: آن گاه که مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی [علیه السلام] و زبیر [به هدف اعتراض] خود را کنار کشیدند، عمر بن خطاب و زید بن ثابت به منزل علی رفتند، درب خانه را کوبیدند، زبیر از شکاف درب نگاه کرد… [انساب الاشراف (نرم افزار مکتبة اهل البیت)، ج ۱، ص ۵۹۶ شماره ۱۱۸۳]
این دو روایت اخیر صراحت دارد که خانه علی علیه السلام درب داشته و روایت هفتم صراحت دارد که درب خانه او دو لنگه داشته است.
شاهد هشتم: پس از کودتای سقیفه گروهی از صحابه از جمله سلمان، مقداد، ابوذر و زبیر برای اعتراض به خلافت ابوبکر به خانه فاطمه سلام الله علیها رفته و تحصن کرده بودند، به کونه ای که عمر برای خارج کردن آنان تهدید به آتش زدن خانه کرده بود، اگر خانه فاطمه سلام الله علیها درب نداشت به تهدید نیاز نبود، بلکه از راه ورودی خانه پرده را بالا میزدند و داخل میشدند، و آنان با رفتار خود ثابت کردند از این کار هیچ باکی ندارند.
در هر صورت خبر آتش زدن درب خانه فاطمه سلام الله علیها تنها در منابع موثق شیعه آمده و از منابع اهل سنت به دست میآید آن خانه درب داشته است و اگر در خبر غیر موثقی آمده است که خانه همسران پیامبر صلی الله علیه و اله درب نداشته آن خبر سند صحیح ندارد، و بر فرض که درست باشد مربوط به آغاز هجرت است، نه در اواخر هجرت که فتوحات فراوان پدید آمده بود، افزون بر اینکه خانه فاطمه سلام الله علیها به عنوان منزل دختر پیامبر صلی الله علیه و آله مورد احترام ویژه او بود.
ولی در اخباری از کتابهای اهل سنت ضرب و شتم فاطمه سلام الله علیها آمده است:
در ترجمه ابراهیم بن سیار بن هانیء نظّام نیز آورده اند که گفت: در روز بیعت [با ابوبکر] عمر بر شکم فاطمه زد، تا آنجا که جنین خود را از شکم خود انداخت و عمر فریاد میزد: خانه او را با افرادی که در آن هستند به آتش بکشید، در حالی که در آن خانه جز علی، فاطمه، حسن و حسین [“علیهم السلام] نبودند. [شهرستانی، الملل والنحل، ج ۱، ص ۵۷، صفدی، الوافی بالوفیات، ج ۶، ص ۱۲].
ابن سعد نقل کرده است که فاطمه وصیت کرده بود تا هیچ کس شانه او را نگشاید. [الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۲۳]. یعنی بازوی او ورم کرده بود، چه کسی و با دستور چه کسی دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را اینگونه زدند؟ این در حالی بود که پس از نزول ایه «في بیوت أذن الله أن ترفع…» [النور: ۳۶] ابوبکر – با اشاره به خانه علی و فاطمه سلام الله علیهما – از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیده بود: «آیا این خانه از آنها [خانه هایی که خدا اراده کرد تا رفعت پیدا کند] است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نعم من أفاضلها». [آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج ۱۸، ص ۲۵۵؛ ثعلبی، الکشف والبیان، ج ۷، ص ۱۰۷؛ سیوطی، الدر المنثور، ج ۶، ص ۲۰۳ و…]
دوستانی که شیعه هستند بدانند که موضوع زدن فاطمه سلام الله علیها و به آتش کشاندن درب خانه او با فرمان خلیفه دوم و موضوع کفن، دفن فاطمه سلام الله علیها و نماز علی علیه السلام بر پیکر او به طور شبانه و مخفیانه از مسلَّمات گرفته شده از ادله نقلی (روایات) قطعی الصدور و متواتر یقینی است و هیچ یک از علمای شیعه در آن تردیدی ندارد.
اما در مورد برادران سنی پاسخ این است که صحیحترین کتاب روایی نزد آنان صحیح بخاری و صحیح مسلم است و عایشه نیز نزد آنان از صحابیات مورد اعتماد است، بخاری در صحیح خود از عایشه روایت کرده است: «وجدت فاطمة علی أبی بکر في ذلک و لم تکلِّمها حتَّی توفّیت… فلمَّا توفّیت دفنها زوجها لیلاً و لم یؤذن بها أبابکر، و صلَّ علیها (صحیح البخاری، کتاب المغازی، ج ۵، ص ۹۷ – ۹۸، حدیث۴۲۴/ ۴۴۴۱ و نیز ابن سعد در الطبقات الکبری، ج ۲ف ص ۲۴۰).
یعنی: فاطمه در این باره [در باره فدک و ارث] بر ابوبکر غضب کرد و با او سخن نگفت تا وفات کرد… آن گاه که وفات کرد، شوهرش او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را از آن باخبر نکرد، و خود بر جنازه او نماز خواند.
ابن قتیبه دینوری نیز در کتاب «تأویل مختلف الحدیث: ۲۷۹» آورده است: فاطمه [سلام الله علیها] ارث پدر خود را از ابوبکر درخواست کرد، ابوبکر آن را به او نداد، او [فاطمه سلام الله علیها] سوگند یاد کرد با او [ابوبکر] هرگز سخن نگوید و وصیت کرد که شبانه دفن شود، تا او [ابوبکر] بر جنازه او حضور پیدا نکند، پس شبانه دفن شد.
شایان ذکر است طبق روایت دینوری در کتاب «الامامة والسیاسة، [ج ۱، ص ۲۸ – ۲۹] ابوبکر وعمر نزد فاطمه سلام الله علیها رفته بودند تا از او رضایت بگیرند، فاطمه به آن دو فرمود: نظر شما چیست کا حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله برای شما بگویم، آیا آن را میدانید و به آن عمل میکنید؟ آن دو گفتند آری؛ فاطمه گفت: شما را به خدا سوگند میدهم آیا از پیامبر نشنیدید که بفرماید: «رضا فاطمة من رضائی، و سخط فاطمة من سخطی، فمن أحبَّ فاطمة فقد أحبنی، و من أسخط فاطمة فقد أسخطني»؟ [یعنی: رضایت فاطمه رضایت من و خشم فاطمه خشم من است، پس هر کس فاطمه را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هرکس فاطمه را به خشم آورد مرا به خشم آورده است]، آن دو گفتند: آری ما خدا و پیامبرش را شاهد میگیریم که آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدیم، فاطمه گفت: «من خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما دو تن مرا به خشم آورده اید، و اگر پیامبر را ملاقات کنم از دست شما دو تن نزد او شکایت میبرم».
مسلم نیز در صحیح خود (بشرح النووی، ج ۱۶، ص ۵، ح ۹۴/۲۴۴۹) با سندی از مِسورة بن مِکرمة روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «فاطمة بضعة منی، یؤذیني ما آذاها» و بخاری آن را با عبارت «… فمن أبغضها فقد أبغضنی…» روایت کرده است.
آری زمخشری در کتاب «الموافقة بین أهل البیت والصحابة» خبری را از شعبی [از تابعین] بدون هیچ سند و مدرک نقل کرده است که ابوبکر بر پیکر فاطمه نماز خواند، و صلابی [از معاصران] پس از نقل آن نوشته است این خبر ضعیف است و ارجح روایت نماز علی [علیه السلام] بر پیکر فاطمه [سلام الله علیها] است [اسمی المطالب فی سیرة أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، ج ۱، ص ۱۶۱].
ولی برخی به این خبر ضعیف استناد میکنند و خبر صحیح بخاری آن هم از عایشه را که هم دلیل بر نماز علی علیه السلام بر پیکر فاطمه سلام الله علیها و هم دلیل بر خشم و غضب فاطمه بر ابوبکر است را فراموش میکنند!!!
آنچه ذهن انسان را هر ساله در ایام فاطمیه و سالروز شهادت معصومه دهر، فاطمه زهرا سلام الله علیها به خود مشغول نموده و سؤال برانگیز است نقش کمرنگ رسانه ها به ویژه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران – چه در مرکز و چه در استانها – است، تا آنجا که تنها یک شبانروز را به این موضوع مهم ولایی اختصاص داده و آن هم نه آن گونه که شایسته باشد، در حالی که باید اهمیت موضوع را به مردم یادآور شده و آنان را به شرکت گسترده در مراسم عزا، سخنرانیها و هیئات مناسب مذهبی فرا خواند، فراخوانی که فاطمیه را همانند عاشورا زنده نموده و بیانگر مظلومیت اهل بیت عموما و فاطمه زهرا سلام الله علیها به طور ویژه و منعکس کننده اهداف مقدس آن بانوی بزرگ اسلام باشد.
البته ممکن است صاحب اختیاران یا صاحبان رسانه ها بگویند: ما تقصیری نداریم، بلکه این مردم شیعه هستند که تبلیغات ما در آنان تاثیری ندارد، تا آنجا که بسیاری از مدعیان تشیع در ایام فاطمیه بی تفاوت از کنار آن میگذرند و در مراسم مربوطه حضور پیدا نمیکنند.
پاسخ این است که فی الجمله چنین است، نه بالجمله، آری گروهی از شیعیان هنوز به اهمیت این موضوع نمیاندیشند، با اینکه اگر با آنان در این باره سخن گفته شود خود را عاشق شیفته اهل بیت میدانند؛ ولی این غفلت یا بی تفاوتی رسالت رسانه ها را دو چندان میکند، از اینرو برای توجه دادن این دسته از مردم به اهمیت موضوع فاطمیه و حضور در مراسم مرتبط با آن باید چاره اندیشید، بر این اساس رسالت و تکلیف رسانه ها در کنار رسالت علما، روحانیون و واعظان دو چندان میگردد.
ممکن است برخی بگویند که رسانه های جمهوری اسلامی ایران به خاطر حفظ وحدت میان شیعه و سنّی موضوع فاطمیه را چندان اهمیت نمیدهند.
پاسخ این است که موضوع وحدت ميان شيعه و سنّى معنايش اين نيست كه شيعه از اعتقادات خود دست كشيده و تسليم افكار و انديشههاى مورد اختلاف خود با اهل سنّت گردند، چون در اين صورت شيعه نخواهند بود، اينگونه وحدت وحدت تسنّن مىشود، چنانكه شيعه از اهل سنّت انتظار ندارند بدون قانع شدن از اعتقادت خود دست كشيده و تسليم اعتقادات تشيّع گردند، بالاخره شيعه در دو مسئله «خلافت و امامت» و «صحابه» آراء مخصوص به خود را دارند و تاكنون در اين آراء با منطق و استدلال وارد شده و مىشوند و به توهين، هتاكى، دشنام، نفرين، تفسيق و تكفير [كه روش شكستخوردگان بى منطق است] نياز ندارند.
بلكه مقصود از وحدت ياد شده اين است كه هر يك از دو مذهب ضمن پايبندى به اعتقادات خود، در اصول و فروع مشترك گرد هم آيند و دست در دست يكديگر گذارده و نگذارند دشمنان اسلام با ايجاد آشوب و فتنه در ميان آنان به اسلام خدشه وارد نمايند، از اينرو لازم است افراد هر يك از دو گروه از تكفير، تفسيق، توهين، لعن و نفرين افراد و شخصيتهاى مورد احترام مذهب مقابل خوددارى نمايند و با يكديگر رابطهاى صميمى داشته باشند و اگر بخواهند در مسائل مورد اختلاف سخن بگويند در صورت توافق دو طرف به صورت برادرانه و دوستانه، همانند برادران عضو يك خانواده مناظره نمایند.
چنانكه پيشواى بزرگ شيعه و وصىّ برحق و بلا فصل پيامبر صلىاللهعليهوآله، يعنى على عليهالسلام ضمن اينكه به صورت معقول و منطقى تا آنجا كه اقتضا مىكرد در دفاع از حقانيت و ولايت خود گامهاى لازم را برداشته و در مواقع مناسب و در حدّ ضرورى به روشنگرى پرداخته بود، با اين حال با خليفه تعيين شده از سوى سقيفه و خليفه پس از وى، بلكه با خليفه سوم به هدف پيشبرد آرمانهاى اسلام و قرآن همكارى داشته و در مجامع آنان حاضر مىشد؛ چنانكه شيعيان وفادار او همانند سلمان، ابوذر، عمار ياسر، مقداد و ابن عباس نيز همين سيره و روش على عليهالسلام را پيموده بودند.
بنا براین اهمیت دادن ایام فاطمیه و شهادت جانسوز بانوی بزرگ اسلام فاطمه زهرا سلام الله علیها و تبلیغ آن و آگاه کردن اهمیت پاسداشت و ارزش نهادن فاطمیه با روش معقول اشاره شده هیچ گونه ناسازگاری با شعار وحدت ندارد و ما نباید در اینگونه موارد هیچ گونه کوتاهی داشته باشیم.
رسانه ها بیایند اهمیت پاسداشت فاطمیه را به مردم یادآور شوند و آن سخنرانیهایی را که به اختلاف افکنی دامن نمیزنند در رادیو تلویزون پخش نمایند، روزنامه ها نیز موارد با اهمیت و روشنگرانه را پیش ار فرا رسیدن روز شهادت و برای آماده سازی جامعه برای برپایی مراسم عزا و مجالس وعظ به چاپ رسانده و منتشر کنند، بدون اینکه به توهین و لعن مقدسات برادران اهل سنت بپردازند.
وقایع تاریخی را تا آنجا که امکان دارد از منابع شیعه و سنی نقل نمایند، بدون اینکه به اختلاف افکنی بپردازند، بگویند وبنویسند فاطمه با ضربت برخی محسنش را سقط کرد، ولی نگویند و ننویسند ضارب چه کسی بوده است.
بگویند: فاطمه معترض بود و – به استناد اخبار قطعی فریقین شیعه و سنی – با دو تن قهر و غضب کرد و سخن نگفت تا از دنیا رفت، زیرا به گرفتن خلافت از دست اهل بیت علیهم السلام – که فرمان و سفارش مؤکَّد خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله بود – اعتراض داشت و سفارش دفن او درشب و پنهان نمودن قبر مقدسش نیز در همین راستا بوده است.
بنویسند: فاطمه سلام الله علیها خواهان فدک بود، ولی فدک مورد درخواست او فقط فدک خیبری و چند صد متر زمین با باغ و بوستانش نبود، بلکه فدک او ولایت علی علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت بود.
بگویند: فاطمه سلام الله علیها به شخص خود فکر نمیکرد و خواسته او فراتر از شخص و منافع شخصیش بود، چون او خواهان حکومت و عدالتی بود که خدا و پیامبرش آن را از امت خود و برای انسانها خواسته بودند.
نه اینکه به دروغ و افترا بگویند: فاطمه به سبب رحلت پدرش پیامبر خدا صلی الله علیه واله بیمار شد و از دار دنیا رحلت کرد، این دروغ بزرگ خشم خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله را در بردارد، چون فاطمه سلام الله علیه تجسم قرآن و معصومه دهر و عامل به آیات قرآن و عِدل و همسنگ آن بوده است، چون از مصادیق قطعی حدیث ثقلین بوده است، چنین انسانی به آسانی میتوانست فقدان پدر را تحمُّل کند، چون راضی به رضای خدا بود، از اینرو به بهانه وحدت خود را به گناه دروغ و پیرایه آلوده نکنیم.
بنویسند: فاطمه سلام الله علیها طبق رازی که پدر گرامیش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به او گفته بود – از مرگ زودرس خود آگاهی داشته و از این موضوع خرسند بود، و نگرانی و خشم او به خاطر کنار زدن امام بر حق قائم به قسط و نا دیده گرفتن حقیقت، عدالت و تقوا بود.
فریاد بکشند و بانگ برآورند که گروهی از مردم مدعی دینداری سخنان و سفارشات خدا و پیامبرش را نادیده گرفته و با اهل بیت پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله رفتاری کردند که آن رفتار نسبت به دیگر مسلمانان، بلکه نسبت به غیر مسلمانان شایسته نبود، چه رسد به خاندان نبوت! گناهی را مرتکب شدند که قابل آمرزش نیست، سیاه رنگی را پدید آوردند که با آب زمزم و کوثر سپید نتوان کرد، ستمی را روا داشتند که قرنهای متوالی به صورت تصاعدی افزایش پیدا میکند و جامعه را به تاریکی بیشتر و بیشتر میکشاند و بر ظلمات میافزاید و نفسها را در سینه ها محبوس نگاه میدارد.
ستمی که پیامد نزدیک مدت آن شهادت دختر معصومه پیامبر صلی الله علیه و آله و جنین او و سرانجام آن به حکومت رسیدن شجره خبیثه بنی امیه و شخص معاویه حیله گر و یزید جنایتکار، کشته شدن پیشوای پرهیزگاران، خلیفه برحقّ، وصیّ پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله؛ یعنی علی علیه السلام در محراب عبادت مسجد کوفه با ضربت شمشیر زهرآلود یک منافق و شهادت سبط اکبر امام مجتبی علیه السلام با سمّ و شهادت بسیار جانسوز دردناک بی مانند و فراموش نشدنی فرزند دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی امام حسین علیه السلام و یاران پاکش در سرزمین کربلا در کنار نهر فرات شد.
و آن ستم کودتاگران سقیفه همچنان ظلمات برای جامعه اسلامی را استمرار بخشیده و بر آن میافزاید و خارهای کشنده زهرآگین در پیش پای همه مسلمانان و گرزهای آهنین بر فرقشان میکوبد.
مگر اینکه خدای بزرگ رحمان و رحیم
بر این امّت ترحّمی نموده و با آماده شدن زمینه ظهور، وعده خود را برای فرستادن و
ظهور منجی عالم بشریت مهدی منتظَر عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقق بخشد تا صفحه
زمین را از پیامدهاای ناگوار آن کودتای شوم
ویرانگر شستشو دهد. آمین یا ربّ العالَمین.